مسعود مردیها

کارآفرین

طراح سایت و گرافیک

مترجم و مدرس

شاعر و نویسنده

روان پژوه و مشاور

مسعود مردیها

کارآفرین

طراح سایت و گرافیک

مترجم و مدرس

شاعر و نویسنده

روان پژوه و مشاور

نوشته های بلاگ

چرا حال زن امروزی خوب نیست؟ چالش های زنان

چرا حال زن امروزی خوب نیست؟ چالش های زنان
Today's Women
چالش های زنان امروزی

چرا حال زن امروزی خوب نیست؟

جمله ای از فروید را به یاد می آورم که می گوید : “من نمی دانم زن چه می خواهد!” همچنین شاگرد فرزانه اش نیز کارل یونگ در جایی بدین مضمون می گوید “اینکه مردان از روان زنان خیلی نمی دانند مشخص است اما اینکه خود زنان نیز از خود چیزی نمی دانند حیرت انگیز!” آنچه که در عصر ما واضح به نظر می رسد این است که سرگشتگی و عدم یکپارچگی شخصیتی در انسان ها زیاد دیده می شود و زنان نیز از این موضوع مستثنا نیستند بلکه بحران زده ترین ارواح عالم متعلق به زنان است. آنها از قالب شخصیتی صدها هزار ساله خود با سرعت زیادی خارج شده اند و این پوست اندازی بسان شیرچه ای سریع در آب سرد برای آنها و جامعه شوکه کننده بوده است. من به عنوان یک مرد با زنان زیادی در ارتباط بوده ام و فعالیت های روانی آنها را زیر نظر داشته ام. از همسر خویش در خانواده خودم تا زنان جامعه که به هر نوعی در شبکه های اجتماعی از خود بروز دارند. کتاب های زیادی در این باره مطالعه کرده ام و در مجموع مسائلی را در زن امروزی ملموس دیده ام که به آن می پردازم. هرچند این مقاله می تواند توسعه یافته و مورد نقد و بررسی بیشتر قرار گیرد.
قبل از نگارش این مقاله دوستی به من می گفت کاش می گذاشتید مقالات زنان را خودشان بنویسند چون به هر حال شما مرد هستید و درکتان از جنس زن ناقص است. هرچند این حرف درست به نظر می رسد و ما به عنوان مرد هیچگاه نمی توانیم خودمان را در ظرف درک زنان بگنجانیم اما این نکته را نباید فراموش کرد که هویت زنانه و اصلا تعریف زن در مقابل تعریف مرد و مردانگی معنا پیدا می کند. یعنی زن در ارتباط با مردان است که می تواند هویت خود را خوب شناسایی کند و مردان نیز همین طور. تفکیک جنسیتی به طور کامل به نظر کار مناسبی نیست و نمی توان مردان و زنان را به طور کامل از هم منفک کرد چرا که هر کدام ویژگی هایی مشترک از خود نشان می دهند. در نتیجه برداشت های مردانه حتما می تواند به زنان در شناخت خودشان کمک کند و در این مقاله سعی می شود از نگاه خود زنان حتی مطالب نوشته شود. همچنین محتویات این مقاله و فصل اول کتاب زن بودن از تونی گرانت را در جلسه ای حضوری بررسی داشته ایم که در زیر فیلم ادیت شده جلسه رو می تونید مشاهده کنید.

what happened
What Happend

چه اتفاقی افتاده است؟

زن امروزی مردیست تقلبی، در حال مبارزه با مردان واقعی/ تونی گرانت

همواره در طبیعت تغییرات محیطی تاثیر مستقیمی در جهش ها و تکامل موجودات داشته است. موجودات بر اساس طبیعت خود را سعی می کنند سازگار کنند و بقای آنها به طور مستقیم به توانایی آنها در سازگاری با محیط بستگی دارد. در این بین سرعت تغییرات اگر تدریجی باشد موجودات فرصت بیشتری برای سازگاری خواهند داشت و اگر تغییرات محیطی دفعتا صورت گیرد بسیاری از گونه ها منقرض خواهند شد. از انقلاب صنعتی مدرن و تکامل ارتباطات و تنگ تر شدن حلقه های تعامل و ارتباط در دنیا و روی آوردن صنعت و مدرنیته به آدمی می توان گفت در صد سال گذشته تغییراتی محیطی سنگین و روز افزونی بر جسم و روان آدمی وارد شد. شغل های جدیدی به وجود آمد و شغل های بسیاری از بین رفت. فرهنگ ها در هم آمیخت و رفتارها و آیین های اجتماعی جدیدی پا به عرصه گذاشت و سنت های زیادی به زوال رفت. زنان به فعالیت های اجتماعی نفوذ بیشتری یافتند و برای پایان سلطه تکاملی مردان دست به کار شدند. پایان سلطه، این رفتار را در زنان ایجاب می کند که فعالیت های مردانه بیشتری انجام دهند و دست از فعالیت های زنانه، که توسط مردان دست مایه سلطه بوده است بکشند. درس خواندن در مدارج عالیه برای قطع سلطه علمی مردان، انتخاب شغل دهان پر کن و پولساز برای اتمام وابستگی به مردان و آغاز استقلال و خودکفایی، انکار و یا به تاخیر انداختن ازدواج و مادر شدن به خاطر تقابل جنسی با مردان و از دست ندادن فرصت استیلا و ابراز وجود، نمایش ابعادی از خشونت و تندی به منظور کنترل و مدیریت مردان و دیگر رفتارها مواردی هستند که اینک خارج از چرخه تکاملی از جنس ماده سر می زند. فارق از اینکه این انحراف از تکامل درست یا غلط است و یا اصلا جزئی از تکامل است، باید پذیرفت که این ناهمگونی کل ساختار رفتاری مردان را هم حتی تحت تاثیر می گذارد و هم برای مردان و هم برای زنان نوعی تغییر سریع محسوب می شود که هماهنگی با آن به آسانی اتفاق نمی افتد و هزینه های فراوانی برای نسل در بر خواهد داشت و یا حتی ممکن است منجر به بحران نسلی شود.
حال سوال اینجاست که راه کار عبور از این بحران چیست؟ آیا باید پذیرفت و هزینه آن را داد و تکامل را به این سمت پیش برد و یا اینکه به روند طبیعی و قدیمی نزدیک شد و آن را به طور کل نادیده نگرفت؟ شاید محل اختلاف اندیشمندان در این سوال باشد و الا بعید است کسی پیدا شود که این تغییرات را انکار کند.
در ادامه نویسنده با بیان دلایلی این موضوع را تشریح می کند که به نظر باید به روند طبیعی تر بازگشتی عاقلانه داشته باشیم چون عدم بازگشت در حقیقت می تواند تبدیل به نوعی بحران محیط زیستی و روانی برای گونه انسان شود. همان طور که در بسیاری از کشورها تداوم نسل و بقا به خطر افتاده و تربیت فرزندان آسیب دیده و انسان ها بیش از هر زمان دیگری حالشان بد است و تنها شده اند.  من برخی از این موارد را در زیر بیان می کنم و در مورد آنها کمی توضیح می دهم.

تکامل زنان
  • انتخاب جفت و رابطه

مردان در رابطه به دنبال زن قوی نیستند. قدرت مردان هرچند هم تظاهر به برابری با زنان کنند، برایشان امری مهم است و مردان اگر زنی را قوی و قدرتمند بیابند به طور طبیعی تمایل کمتری از خود برای ایجاد رابطه پایدار با او نشان می دهند و از او فاصله می گیرند. قدرت مرد در نهایت امری مهم است و برای حفظ آن تلاش می کند. مردان در رابطه برای خودشان به دنبال احیای قدرت و در شریک جنسی اشان به دنبال پذیرش این قدرت هستند. به طور طبیعی جنس نر با سایر نرها در تقابل قدرت برای تصاحب ماده ها می باشد و در نتیجه دوست دارد هم در بین مردان و هم در نگاه ماده اش قوی و قدرتمند باشد . برای همین با قوی تر شدن زنان، دیگر مردان تمایل کمتری به پیشنهاد ازدواج به آنها دارند و این دنیایی از پیامدها را به همراه دارد. بسیاری از جدایی ها هم به خاطر قدرت نمایی دو طرفه اتفاق می افتد. تا زمانی که توازن قدرت رابطه در دستان مرد و توازن عشق در دستان زن است رابطه به تداوم نزدیک تر خواهد بود. (قدرت به معنای ظلم و آسیب نیست)

  • ظرفیت های فیزیولوژیک زن

گرایش زنان به تحصیلات عالیه تا دکترا و … به منظور اثبات وجود و قدرت در جامعه، فارق از اینکه خوب یا بد است یک پیامد خاص فیزیولوژیک دارد. بارداری زن در سنین بالا. رسیدن به مدارک تحصیلی بالا، زن را از تایم طلایی بارداری دور می کند. بارداری و ازدواج و بچه داری می تواند هر نوع روند تحصیلی را تحت تاثیر قرار دهد و یا مانع از آن شود. زن امروزی بین این دو امر، تحصیلات را برگزیده است و در سنین طلایی خود نه تنها تمایلی به بچه دار شدن ندارد بلکه تمایلی به اصل ازدواج و تن دادن به رابطه هم در او دیده نمی شود. او دچار نوعی خطای شناختی است. در حقیقت او می داند که به صورت بالقوه در درون خود مکانیزم بارداری را حمل می کند و برای همین ازدواج و بچه دار شدن را به تعویق می اندازد تا بتواند هم قدرت تحصیلات و هم بچه داری را توامان تجربه کند. احساس بچه داری و پتانسیل فیزیولوژیک بالقوه، او را دچار این خطا می کند که همیشه وقت هست و من هیچ وقت پیر نمی شوم و می توانم پتانسیل خود را بالفعل کنم. غافل از اینکه تحصیلات عالیه به خودی خود نوعی پیامد به همراه دارد و آن اینکه زن پس از موفقیت در تحصیلات باید کارآمد بودن آن را نیز در جامعه نشان دهد تا از سمت خود و دیگران دچار سرزنش نشود که نتیجه این همه تحصیلات چه شد؟ او در ادامه و در حدود سنین 30 سال تازه به فکر کار می افتد. اگر ازدواج هم بکند احتمالا کار کردن را شرط ازدواج می کند. ورود به چرخه کار زن را به کل از پتانسیل بالقوه اش دور می نماید و نه تنها از لحاظ فیزیولوژیک دیگر آماده نیست، بلکه فشار چرخه کار و زندگی او را به اصطلاح بی خیال بچه دار شدن می کند. در حقیقت طبق تجربه زنان در ادامه با احساس فقدان رابطه و بچه مواجه می شوند و زمانی به فکر می افتند که ظرفیت های جنسی، ظاهری، باروری آنها تقلیل رفته و یا به کل نابود شده است. این پیامد عمومی انتخاب تحصیلات عالیه و کار به جای ازدواج و بچه داری و تربیت فرزند است. انجام همزمان این دو انتخاب به نحو عالی و احسن هم کاری بسیار دشوار برای زن می باشد که معمولا در هر دو بعد نتایج خوبی به همراه نخواهد داشت.

  • حفظ رابطه

زنانی که در رابطه هستند و در صدد کسب قدرت بر می آیند عموما رابطه را به مرزهای خطرناک جدایی و نزاع می رسانند. پرداختن به قدرت در زنان متاهل منجر به این موضوع می شود که زن دیگر برای رابطه نمی تواند وقت مناسبی بگذارد و انگیزه اش کم رنگ می شود. خانه داری، بچه داری، وظایف زناشویی و … به خودی خود وقت روزانه یک زن را می گیرد و انرژی جسمی و روانی زیادی را از او صرف می کند. زمانی که زن تصمیم به تحصیل، کار و انجام رفتارهای پیش فرض مردانه می گیرد تا به دستاوردی برسد ناچار است رفتارهای زنانه را کم رنگ کند تا فرصت حضور در اجتماع و چرخه کار را بیابد. این موضوع پیامدهای فراوانی به همراه خواهد داشت. اول اینکه توازن قدرت از مرد به زن می تواند احساس خطر در مرد را بر انگیزد و زن را آرام آرام به موجودی دوست نداشتنی و غیر وابسته برای مرد تبدیل کند. فرزندان بیشتر به اقوام و پرستاران سپرده می شوند و تربیت آنها چندگانه می شود. محیط خانه گرمایش را از دست می دهد و مهم تر از همه رابطه جنسی تحت تاثیر قرار گرفته و کم رنگ می شود. به هر حال وقت و انرژی افراد محدودیت دارد و پرداختن به موضوعی ناگزیر دوری از موضوعی دیگر را ایجاب می کند.

  • موازنه اجتماعی قدرت

فرصت های شغلی در اجتماع به هر حال محدودیتی دارد و تصدی یک منصب شغلی مساوی است با یک فرصت شغلی کمتر برای دیگری. تلاش زنان برای حضور در منصب های شغلی، فارق از اینکه منافعی هم ممکن است داشته باشد می تواند پیامدی برای اجتماع داشته باشد. فرصت های شغلی کمتر برای مردان! مردان برای انتخاب شدن نیاز به شغل و درآمد دارند و زنان برای انتخاب شدن نیاز به میزانی ضعف! حال قدرت گرفتن زنان با خودکفایی و تصدی مشاغل، نتیجه ای جز بیکاری بیشتر مردان و ضعف آنها به همراه نخواهد داشت. تغییر این موازنه قدرت می تواند باعث کاهش ازدواج و فرزندآوری شده و اصولا روان زن و مرد را دستخوش تغییر می کند و می تواند حال مرد و زن امروزی را بد و بدتر کند. مردان ضعیف و زنان قوی عموما محکوم به انتخاب نشدن هستند. و اگر هم ازدواجی انجام دهند در خطر طلاق و جدایی بیشتری می باشند. این تغییر موازنه باعث شده است انسان امروزی تنها باشد. زنان و مردان، تنهایی و تجرد را انتخاب می کنند چون مردان توانایی مدیریت زنان قوی را یک چالش و ریسک می بینند و زنان نیز مردان را در مقایسه با خود ضعیف یا مساوی می بینند و مرد ضعیف انتخاب زن نمی تواند باشد. به نوعی زنان قوی مردانی خیلی قوی تر از خود را انقیاد می کنند که کمیاب است و یا اینکه مردانی بسیار ضعیف را می طلبند تا نتواند به قدرتشان آسیب بزند. در هر دو مورد فرصت های ازدواج برایشان محدود می شود.

  • تربیت فرزند

اهمیت این موضوع که تربیت فرزند در سنین اولیه می تواند آینده یک جامعه را رقم بزند برکسی پوشیده نیست. فرزند انسان بر خلاف بقیه گونه ها نیاز به مراقبت بیشتری دارد. نه تنها فرآیند رشد بچه انسان کندتر از سایر پستانداران است بلکه او نیاز به پرورش روانی هم دارد. همه این توجه ها زنی می خواهد که تربیت فرزند اولویتش باشد. زنی که کارمند است و گرفتار، فرصت مناسبی برای فرزندش ندارد و ناچار فرزند را می بایست به دیگری بسپارد. این دیگری هر کسی هم که باشد باز نمی تواند تاثیر مادرانه بر کودک داشته باشد. همین یک گزاره باعث تضعیف بنیادی فرزندان یک جامعه خواهد شد که می تواند تا نسل ها تاثیرات پایداری داشته باشد. به نوعی دریافت یک قدرت می تواند منجر به ضعفی عظیم در یک نسل شود. شاید کسی بگوید به هر حال این هم جزئی از زندگی و مسیر طبیعت است. من با این شخص و دیدگاهش مشکلی ندارم ولی به هر حال لازم است پیامد آن را فارق از موافق بودن یا مخالف بودن بیان کنیم. من نمی دانم واقعا ما باید این هزینه را برای مسیر تکامل پرداخت کنیم یا نه ولی آن چیزی که می دانم این است که این تغییر رویه پیامدهایی به همراه دارد که لااقل برای نسل فعلی و ما خوشایند نیست و آسیب هایی به همراه دارد.

Conclusion
Conclusion

گفتار پایانی

در نظریه یونگی زنان باید به میزان مناسبی وجه نرینه روان خود را زندگی کنند و مردان نیز باید به جنبه های زنانه روان خود بپردازند. هرچند شاید اگر پروفسور یونگ زمانه ما را تجربه می کرد شاید در نظریه اش کمی تجدید نظر می نمود و زن را فقط به زنانگی و زیستن آن دعوت می نمود چون زن امروزی به سمت آمازونی شدن و زیستن مردانه بیشتر گرایش دارد. آنچه که واضح است زن در بدست آورد دست آوردهای زندگی اش فشار زیادی را متحمل می شود. از طرفی زن بودن برای او آشنا و آسان است و از طرفی دیگر زندگی شبیه مردان او را بسیار تحت فشار قرار می دهد. مثل این است که یک مرد در منزل بماند و رفتارهای کاملا زنانه داشته باشد. این در نهایت مکانیست بیگانه برای جنس زن و او همواره در این نقطه حتی اگر سرشار از دستاورد بشود احساسی از فقدان و نبودن زنانگی را حس می کند. او دلش عشق و محبت می خواهد و دوست دارد تجربه فرزند آوری داشته باشد. او در نهایت دوست دارد به مردی تکیه کند و خودکفایی کامل در سنین بالاتر نمی تواند احساس فقدان عشق و خانواده را در او از بین ببرد. برای همین است که زنان مجرد یا متاهلی که به سنین 40 سال و بعد می رسند دست از تقلا دوست دارند بردارند و دمی در کنار خانواده و فرزند و همسر بنشینند. دوست دارند به مردی متعلق باشند و به او تکیه کنند. به نظر می رسد از لحاظ تکاملی زن و مرد در ریشه های عمیقی به هم پیوند خورده اند و احساس بقا و تداوم نسل و فرزند آوری، اصیل تر از آن است که بتوان ریشه آن را در روان خشکاند. 
در اسطوره ها و داستان ها و در ادبیات بزرگان برای زن سفر قهرمانی خاصی در نظر نمی گرفتند. چرا که زن در جایگاهی که بود کامل و خوشبخت به نظر می رسید و این مردها بودند که عموما سفر قهرمانی خود را به سمت خرد و بودن باید طی می کردند. اما امروزه شاید بتوان گفت که سفر قهرمانی زن امروزی رفتن به سمت مردانگی و با بر گشتن به نقطه بودن یا زنانگی است. زن امروزی چون جایگاه ارزشمند یک زن را جایگاه حساب نمی کند و ارزشی برای آن قائل نیست می خواهد برود و دستاوردهای مردانه داشته باشد. چون جهان امروزی دستاوردهای مردانه را تقدیس می کند و رفتارهای زنانه عموما در سطوح پایین ارزشمندی دسته بندی می شود. نگهداری از فرزند و حمایت از خانوده و همسر دیگر ارزش نیست. اگر در بین چند دوست که همگی مونت هستند کسی بگوید امروز فلان غذا را پختم احتمال اینکه بیشتر توسط دوستانش مسخره شود زیادتر است. دختران امروزی در کلاس زبان رفتن، گیتار زدن، فلان مدل مو یا ناخن را داشتن، فلان کنسرت را رفتن، کار کردن، ماشین خریدن، قهرمانی در فلان رشته ورزشی، مدیر عاملی فلان کسب و کار و … یکدیگر را مقایسه می کنند و ملاک ارزشمندی به این سمت در جریان افتاده است. این جریان قدرتمند تغییر موازنه متاسفانه با وجود شبکه های اجتماعی تمامی زنان سنتی تر را نیز تحت تاثیر می گذارد و احساس بی کفایتی و درجا زدن به آنها القا می کند. این مقاله به دنبال این نیست که بگوید این موفقیت ها برای زنان لازم نیست بلکه هدف این است که بگوید ارزش هایی که به تداوم بنیان خانواده، تداوم نسل و بقا صدها هزار سال کار می کرده است امروز کارایی اش را دارد از دست می دهد و این برای بسیاری از جوامع هم اکنون بحران و برای بقیه در آینده بحران خواهد بود.

خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

Tags:
2.5 2 آراء
امتیازدهی به مقاله
اشتراک
با خبر شدن از
2 نظرات
بازخورد درون خطی
مشاهده تمام نظرات
میهمان
شیوا

بعنوان یک زن مقاله تان عالی بود👏👏👏

پادکست تُ آغاز شد...مشاهده صفحه
2
0
من رو با درج دیدگاه، از نظرتون با خبر کنیدx

Follow Me On Instagram

خوشحال میشم در اینستاگرام در کنار هم باشیم. احتمالا فیلترشکن را باید روشن کنید.