اسراف و آینده بشریت
آینده بشریت را در حال سوختن می بینم…
مسعود مردیها: امروز صبح که اومدم سر کار، برای خوردن لیوانی آب به سمت آبسردکن مسجد رفتم. همینطور که داشتم آب می خوردم چشمم به تفت بنده خدایی مقابل مسجد افتاد. نور آفتاب پر شدت بر بدنه تفت می تابید. از میان نور آفتاب پرتوهای ریسه ای از لامپ های پر مصرف که در نور آفتاب محو شده بود را می دیدم. دوستی دارم در نیروگاه برق اصفهان که تقریبا هر موقع مرا می بیند بی اختیار در مورد مصرف برق و اینکه چقدر هزینه و انرژی صرف تولید آن می شود و چقدر کمبود آن نزدیک است، با آب و تاب و البته افسوس زیاد صحبت می کند. گاهی از ناراحتی و افسوس او تعجب می کنم. عجیب این موضوع را لمس کرده است! هرچند استفاده صحیح از نیروهای طبیعت مدتهاست ذهن مرا درگیر کرده اما حساسیت این دوست خوب هم مرا دو چندان پیگیر این موضوع کرده است.
جدا چرا اهمیت این نیرو را درک نمی کنیم؟
این ریسه پر مصرف چه پیامی را جز اسراف و بی تفاوتی به مخاطبین می رساند؟! چرخیدن بی محابای توربین های نیروگاهها، نابودی ذخایر گاز طبیعی در چرخه تولید برق، گرم شدن جهانی و از بین رفتن نظام کره زمین و …. چه اجر و ثوابی برای آن مرحوم به همراه دارد؟! جریان سوختن آینده بشریت را می توان در رشته های تنگستن این لامپ ها مشاهده کرد. کاش بیشتر به طبیعت احترام می گذاشتیم… ریسه را از برق کشیدم… 1396/06/10
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.