لحظه ها نایابند (سروده مسعود مردیها)
لحظه ها نایابند
خواهشی دارم که خواهانش منم خسته از تکرار جان در تن منم
مر تبسم از سر اکراه نیست عاشقی می خواهد و عاشق منم
خسته بودم بی حد از امیال جان آن که آزاد است اینک آن منم
لحظه ها تکرار عصیان های من آن که شاد است از ندامت آن منم
قرعه ام بر فصل رویش آمدست آنکه دارد بیم از هجران منم
خم می در لحظه و می بیشمار مستم و رقاص این میدان منم
ساقیا فریاد زن بر عاقلان آن که تکرار تو خواهد آن منم
ذکر خود از شادی است و از طرب پس بدان بیزار تر از من منم
بعد از خواندن مقاله ای زیبا در مورد زندگی در اکنون از استاد مصطفی ملکیان تصمیم به تغییر گرفتم و شعر ناتمامی رو که ماهها پیش شروع کرده بودم و ناتمام مانده بود تونستم با این دید جدید به اتمام برسونم… 1396/02/24
مجموعه اشعار شخصی نیازی به ذکر مقدمه ندارد چرا که دل نوشته های یک شاعر بدون مقدمه بر زبان او جاری شده و به قلمش نگاشته می شود.
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
مقاله ای زیبا از استاد مصطفی ملکیان در مورد قدر لحظه خوندم. مقاله بسیار زیبا بود و بر جان و دل نشست. چند ساعتی هست که دارم سعی می کنم در لحظه زندگی کنم. حس بی نظیری داره زندگی در لحظه…. متن مقاله رو به عنوان کامنت میارم…
به این مقاله زیبا که برخوردم بسیار بر جانم نشست. ساده نباید خواند این حقایق را. بخوانید و با گوش جان ندای درک زمان حال را نوش کنید…. (مسعود مردیها)
چرا برای «حال» زندگی نمیكنیم / مصطفی ملکیان
Why we don’t live for now / Mostafa Malekian
Prepared By : Masood Mariha
@masoodmardiha_ir
وقتی انسان آرامش دارد كه بساط مقایسه كردن خودش با دیگران در ذهن و مسابقه دادن با دیگران در عمل را تعطیل كند. انسان موفق كسی است كه خودش را با خودش مقایسه میكند و با خودش مسابقه میدهد.
از قدیم فیلسوفان و عارفان و روانشناسان این بحث را پیش كشیدهاند كه زندگی آرمانی چه ویژگیهایی دارد. عده ای معتقد بودند كه زندگی آرمانی همان زندگی خوش است. خوشی زندگی به این است كه انسان بتواند چنان زندگی كند كه بیشترین لذت ممكن را تجربه كند. اما برخی متفكران معتقدند برای زندگی آرمانی باید خوشی با خوبی همراه شود. برای مثال فردی كه زندگی آرمانی را به این معنا بداند كه در زندگیاش به لحاظ خوراك، پوشاك، مسكن، جنسیت، استراحت، مسافرت، تفرج و همنشینی مشكلی نداشته باشد، چنین فردی به زندگی خوش به عنوان زندگی آرمانی باور دارد. اما اگر فردی با وجود همه اینها، كمك و نیكی به دیگران را هم لازم بداند، نشانگر آن است كه از دید آن فرد زندگی آرمانی غیر از خوشی به خوبی هم نیاز دارد. زندگی خوب به این معناست كه فرد بیشترین لذت ممكن را به برخی كسان دیگر برساند یا لااقل درد و رنج ایشان را كاهش دهد.
نخستین ویژگی از خوشیهای زندگی این است كه انسان نزد خودش عزیز باشد و عزت نفس (self respect) داشته باشد. یعنی یكی از ویژگیهای افرادی كه سلامت روانی دارند، وقتی به خود مینگرند، خود را پست و خفیف نمیداند. این ویژگی به نظر بسیاری از روانشناسان مهمترین عامل سلامتی روانی است. یكی از علایم فقدان عزت نفس این است كه فرد هیچگاه در تنهایی با خودش مواجه نمیشود و میكوشد از تنهایی بگریزد. هر چه انسان خوبتر باشد، در چشم خودش عزیزتر و زیباتر میآید.
اما دومین مولفه سلامت روانی این است كه انسان اینجایی و اكنونی زندگی كند. در مورد بیشتر انسانها تنها جسم شان در زمان حال زندگی میكند، در حالی كه ذهن و روانشان در حال به سر نمیبرد، بلكه ذهنشان مشغول برنامههای آینده یا خاطرات گذشته است. روانشناسان معتقدند كه ذهن بیشتر انسانها به طور میانگین از 16 ساعت بیداری، حتی یك ربع ساعت نیز معطوف به لحظه حال نیست و معمولا مشغول گذشته یا آینده است. در حال زیستن پتانسیل لذت بردن ما را از زندگی افزایش میدهد و پتانسیل رنج بردن ما از زندگی را كاهش میدهد. البته هیچ انسانی نمیتواند همواره در لحظه حال زندگی كند، اما باید در نظر داشته باشد كه آشیانه او در لحظه حال است و باید در عین حال كه به گذشته و آینده میرود، همواره در لحظه حال سكنی گزیند.
اما این مولفه خوشی زندگی یعنی زندگی در حال چه نسبتی با خوبی زندگی دارد؟ ارتباطش آن است كه اگر انسان در حال زندگی كند، اخلاقی زندگی میكند. برای مثال اگر فرد خاطرات بد دیگران را فراموش كند، دیگر به آنها بدی نمیكند و انتقامی در كار نمیآید یا به دیگران ظلمی نمیكند، حسد از میان میرود. همه كارهای غیراخلاقی انسان به این دلیل است كه یا در گذشته به سر میبرد یا به آینده فكر میكند.
اما علامت سوم سلامت روان، پذیرندگی خود است. انسان تا خودش را نپذیرد، سلامت روان ندارد و مدام خودش را ملامت میكند و خودش را نكوهش میكند. تا زمانی كه انسان نتواند خودش را بپذیرد، هیچ كسی را نمیپذیرد. عفو، از عفو انسان نسبت به خودش آغاز میشود، یعنی انسان باید بتواند گذشته خودش را ببخشد. این به آن معنا نیست كه انسان حساسیت خود را نسبت به گذشته از دست بدهد. پذیرش گذشته به آن معناست كه انسان آن را انكار نكند. انسانی كه گذشتهاش را میپذیرد، خودش را دوست دارد. تفاوت پذیرش نفس با عزت نفس آن است كه یك پله بالاتر از آن است. زیرا اگر فرد گذشتهاش را نپذیرد، برای انكار آن كارهای دیگری میكند. اما كسی كه خود را نمیپذیرد، آسایش روان ندارد، زیرا یا میكوشد گذشته خودش را پنهان كند یا گذشته دیگران را ناچیز جلوه دهد و تحقیر كند. اما اهمیت این ویژگی و تاثیرش در خوبی این است كه وقتی انسان خودش را میپذیرد، دیگر خودش را با دیگران مقایسه نمیكند. تا زمانی كه انسان در عالم نظر و فكر خودش را با دیگر مقایسه میكند و در عالم عمل نیز با دیگران مسابقه میدهد، آرامش ندارد. وقتی انسان آرامش دارد كه بساط مقایسه كردن خودش با دیگران در ذهن و مسابقه دادن با دیگران در عمل را تعطیل كند. انسان موفق كسی است كه خودش را با خودش مقایسه میكند و با خودش مسابقه میدهد. اما برای اینكه انسان دچار سرزنش دیگران نشود، باید به ارزش داوریهای دیگران اهمیت بیمورد ندهد.
روزنامه اعتماد