بیا شبیه دو حبه قند دل به چایی بزنیم
بیا شبیه دو حبه قند دل به چایی بزنیم
بیا شبیه دو حبه قند شانه به شانه دل به چایی بزنیم آنقدر دور سر هم بگردیم بگردیم که ندانیم این شیرینی بیشتر از کداممان است نترس پسه این سرگیجه ی تلخ حل شدنی عاشقانه است آخرش هر دو آهسته از این که تو منی یا من تو کف استکان آرام می خندیم خیال کن وسط دریا گم شده ایم موج اول، من تو را می بوسم، موج دوم تو! چشم هایت را ببند و محکم بغلم کن زود باش! قاشق از راه رسید…
شعر: رسول ادهمی تصویر: مسعود مردیها
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
این شعر زیبا از آقای ادهمی به خاطر فضای جالبی که داشت خیلی به دل من نشست و دوسش داشتم. برای همین یه تصویر زیبا براش طراحی کردمو توی سایتم قرار دادم. شعرش حاله خوبی داره