نماهنگ من نمی دانستم سروده هوشنگ ابتهاج و دکلمه مسعود مردیها
کلماتی از هوشنگ ابتهاج بعد از مرگ پدرش – خوشم آمد از این کلمات و دکلمه ای از آن درست کردم.
تهیه کلیپ: مسعود مردیها
خانه دلتنگِ غروبی خفته بود مثلِ امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید؛ « زود بر خواهد گشت » ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمینِ دلِ آن کودکِ خُرد آری، آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنیِ «هرگز» را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ آه ای واژه ی شوم خو نکردست دلم با تو هنوز من پس از این همه سال چشم دارم در راه که بیایند عزیزانم، آه(هوشنگ ابتهاج)ابتهاج این شعر را برای مرگ پدرش سروده است.
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید. اگه دوست دارید زمان منتشر شدن مطلب جدید در سایتم ازون با خبر بشید شماره همراهتون رو در فیلد زیر ثبت کنید. یه پیامک براتون ارسال میشه!
راستی عزیزان می دونم این روزها برای اتصال به اینترنت ممکنه نیاز به V-P-N یا همون نرم افزار عبور از محدودیت ها پیدا کنید. اگر نیاز بهش دارید از طریق لینک زیر در ارتباط باشید
حس خوبی داشتم نسبت به این شعر
چرا چند جا اشتباه ميخونين.حیف نیست شعر به این قشنگی رو اشتباه بخونين؟!
“خفه”رو “خفته”و “اي”رو “اين”تلفظ کردین.و چند کلمه رو جا انداختين
سلام. ممنون از نظرتون
شاید متنی که از روش خوندم مشکل داشته. به هر حال ممنون که نظرتون رو بهم اعلام کردید.
انشالا فرصت بشه اصلاحش می کنم.