عقده یک نفوذی کارشکن – کارل یونگ و درمان عقده
عقده یک نفوذی کارشکن
چند روز پیش که با دوستانم به باغی رفته بودیم پس از یک روز بسیار زیبا و خوب در باغ که همراه با صحبت های دوستانه، شنا کردن، چیدن میوه از درختان میوه، درست کردن غذا و حتی مدیتیشن بود به منزل بر گشتم. این روزها که در مسیر خودشناسی و مدیتیشن هستم افکارم را بیشتر ملاحظه می کنم. در مسیر بر گشت احساسی آشنا را در خود حس کردم. احساسی از جنس مرموز غم که همراه با استرس ضعیفی بود. بدون هیچ دلیلی خاص که قابل مشاهده باشد! در زمانی که پس از یک روز بسیار خوب روان من می بایست احساس رضایتمندی و آرامش را تجربه کند به ناگاه مشاهده می کردم که تمام احساسات خوب روز در حال جایگزینی با احساسی از جنس نا امنی، غم، استرس، اتلاف وقت، عقب ماندن و بی کفایتی است. این احساس آشنا بود. همیشه بعد از هر تفریحی انگار به سراغ من می آمد. صداهای والدی از این جنس که تو عقبی، وقتت تلف شد، چرا اینقدر به تفریح پرداختی، چرا از فلان برنامه کتاب خوانی عقب انداختی خود را، تو الان کمتر درآمد داری و می تونستی این روز رو بیشتر پول در بیاری، کلی پروژه عقب افتاده داری اونوقت رفتی تفریح!
عقده ها قدرتمند اما قابل کنترل
این بار با چشمانی باز و با آگاهی از نحوه عملکرد عقده و با استمداد از فرآیند مشاهده افکار، خوب این جریان آشنا و پر انرژی را دریافت کردم. خیلی جالب بود که این بار هم احساسات تکراری بود اما این بار فرق داشت! من به این جریان فکری داشتم نگاه می کردم وخود را از آن تفکیک نمودم و می دانستم او ربطی به فردیت و رفتار درست من ندارد و دیگر روانم انرژی مثبت تفریح را عقب نزد و من کماکان از روزی که سپری کرده بودم احساس رضایت می کردم. مانند کسی که در حال رفتن به کماست اما به ناگاه بر می گردد و احیا می شود. در همین لحظه حتی نوعی از انرژی به روان من تزریق شد که بسیار لذت بخش بود. حس خوب گرفتن مچ یک نفوذی موذی در روان که همیشه کار شکنی می کرده است عالیست! احساساتی که در این لحظات مشاهده می کردم را از نگاه یونگ دنبال نمودم. بدون شک این احساسات سر خود و پر انرژی که بدون دعوت می آیند و قصد تخریب انرژی نور خودآگاهی را دارند همان عقده ها هستند.
من این رفتار روان را در بسیاری از افراد دیده بودم. حتی پس از دیدن و درک این افکار در یک نظر سنجی آنلاین در اینستاگرام متوجه شدم که مخاطبین من هم در موارد زیادی درگیر این احساس هستند. از خود این سوال را کردم که همه افراد کار می کنند تا پول در بیاورند و بعد به تفریح بروند، چرا وقتی که به تفریح می روند دوباره استرس این موضوع را می گیرند که از زندگی عقب افتاده اند و باید به کار و تلاش برگردند!؟ این یک لوپ آزاردهنده است که برخی افراد در آن گیر می کنند. چیزی این میان دارد کارشکنی می کند. صداهایی از سمت والدین که در بودن و ماندن، به تو احساس ارزشمندی و کفایت نداده است. همواره کمبودهای روان خود، آرزوهای دست نیافته خود را از فرزند طلب می کند و به او این احساس را القا می کند که باید بروی، بدست بیاوری، تو کافی نیستی، تو عقب هستی، نمره تو حتی اگر 19 شود از تو می پرسد چه کسی در کلاس 20 شد؟! دائما تو را با سطحی بالاتر از خود واقعی تو مقایسه می کند و به تو استرس کافی نبودن و ارتقا می دهد. بله رد پای عقده مادر در تمام این احساسات سرکش و حال خراب کن دیده می شود و موضوعی است فراگیر که کم یا زیاد در روان انسان ها دیده می شود.
نتیجه گیری
گاهی به این فکر می کنم که رنج ها و روان رنجوری هایی که در راه فردیت و خودشناسی کشیده ایم ثمره و موهبتش کجاست. در این موقعیت کاملا فهمیدم که آگاهی از آموزه های عمیق و دردناک یونگ، ساعت ها ذهن آگاهی و مدیتیشن و تلاش برای بودن در این لحظه و اکنون، مطالعات پیرامون عزت نفس و سلف لاو و خود دوستی، درک درست از چیستی انسان با مطالعه کتابی نظیر انسان موجودی خردمند، عبور پر از سختی و درد از دین و مذهب، مطالعه کتاب هایی نظیر در ستایش بطالت، بودن در محضر اساتید و …. در گوشه ای تنها در اتوبوس توانست نوعی از آگاهی را به دست من بدهد تا بتوانم دردی را شناسایی کنم و شفایی آنی حاصل کنم. بله این همان موهبت رنج است. آفرین مسعود، مرحبا به تو، دست مریزاد، چه خوب از پس این مورد بر آمدی، چه بینش ارزشمندی بدست آوردی، من به تو افتخار می کنم!!!
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
سلام دوست خوب من 💝
از قضا منم همین نظر و دارم…
راستش حالا که صحبت به اینجا کشید… از تو چه پنهون من هنوز مبحث لوپ عقده ها رو درست و حسابی نفهمیدم و اتفاقا میخواستم ازت تقاضا کنم تا اگر برات زحمت نمیشه یه کمی ازش برام بگی… ممنون میشم 🙏🌹
سلام بر حسین عزیز
ممنون از درج نظر، در این مقاله استفاده من از واژه لوپ loop لزوما به معنای اون مفهوم تیپ شناسیش نبود. در این جا منظورم بیشتر چرخه های روانی بود. در نهایت خودم هم مبحث لوپ و گریپ رو اون طور که باید و شاید تسلطی ندارم. با این حال چشم. در ارتباطیم و سعی می کنیم در صورت وسعت وقت در این رابطه تحقیق و هم افزایی کنیم.
عزیز مایید حسین خان
۰سلام
تجربه ای مشابه این موضوع رو من چند روز پیش داشتم. زمانی که به محض دیدن موفقیت یکی از دوستانم دچار حس ترس از عقب افتادن شدم و به لطف تمرین ذهن آگاهی تونستم از اون فکر فاصله بگیرم و نگاهش کنم و من هم دقیقا متوجه صدای والدی در درونم شدم که برایش هیچ وقت کافی نبودم و برای سوق دادن من به حرکت کردن از ابزار دردناک مقایسه کردن استفاده می کرد، بعد از دیدن این حقیقت خودم رو درآغوش گر فتم و نوازش کردم و این حس دردناک رو پشت سرگذاشتم هر چند می دونم که بازهم به سراغم می اید و باید ذهن آگاهی رو هر. روز تمرین کنم
سلام الهه
ممنونم که تجربت رو باهام به اشتراک گذاشتی
بله مشاهده گری می تونه بسیاری از مشکلات ریشه ای ما رو بر طرف کنه
این تجربه ی من آگاهی و نظاره گربودن یه تجربه ی بی نظیره که اگر ذهنم دراثر ممارست بهش عادت کنه واقعا به یه نرم افزار ذهنی تبدیل میشه که هروقت دردو رنجی سراغمون بیاد این نرم افزار باز میشه و کارشو به نحو احسن انجام میده! من زیر نظر یک مربی تجربیات بی نظیری مثل ایجاد فاصله بین خودم و افکارو احساسم رو داشتم، ولی بعداز اتمام دوره اون فاصله ازبین رفت ولی نظاره گر بودن برام راحت ترشد
سلام حسنای عزیز
ممنون که نظرت رو باهام به اشتراک گذاشتی
باهات موافقم. فرآیند فردیت تمامی نداره و گویا باید تا انتهای عمر به تمرین و خودسازی و مشاهده گری بپردازیم. قطعا تمرین کردن آدم رو بهتر از قبل می کنه.
Practice does make perfect
سلام به شما
اولا چه قلم شیوایی وبسیار قابل تحسین است واما بعد..دسترسی به این هزار توی تاریک همواره برای من شگفت انگیز وحیرت اور بوده واین نوشته هم حاکی از عمق نگاه شما ونزدیکتر شدن به خود است وبرداشتن لایه ای از حجاب ناخودآگاهی وبنوعی بیگانه زدایی ،
بابت ابن سفر درونی واکتشاف جالب تبریک میگم مطمینا اینبار هر کار تکراری ،تکرار قبلی نخواهد بود یک فرایند جدید در روان رخ میدهد.وچه زیباست نوزایی
موتوا قبل ان تموتوا
سلام ملیحه جان
نظر لطف شماست دوست خوب
امیدوارم بتونیم این موانع انسان تر و خودتر بودن رو از سر راهمون بر داریم. سپاس از نگاهت