لحظه ها نایابند
خواهشی دارم که خواهانش منم
خسته از تکرار جان در تن منم
مر تبسم از سر اکراه نیست
عاشقی می خواهد و عاشق منم
خسته بودم بی حد از امیال جان
آن که آزاد است اینک آن منم
لحظه ها تکرار عصیان های من
آن که شاد است از ندامت آن منم
قرعه ام بر فصل رویش آمدست
آنکه دارد بیم از هجران منم
خم می در لحظه و می بیشمار
مستم و رقاص این میدان منم
ساقیا فریاد زن بر عاقلان
آن که تکرار تو خواهد آن منم
ذکر خود از شادی است و از طرب
پس بدان بیزار تر از من منم
____________________________________
بعد از خواندن مقاله ای زیبا در مورد زندگی در اکنون از استاد مصطفی ملکیان تصمیم به تغییر گرفتم و شعر ناتمامی رو که ماهها پیش شروع کرده بودم و نا تمام مانده بود تونستم با این دید جدید به اتمام برسونم…
۱۳۹۶/۰۲/۲۴
صدای خیلی خوبی ندارم ولی دیدم بد نیست که اشعارم رو با لحنی که خودم مد نظرم بوده بخونم. توی رکوردر ویندوز خوندم. کیفیت خیلی بالایی نداره. بابت صدای خودم هم عذرخواهی
مقدمه مجموعه اشعار
مجموعه اشعار شخصی نیازی به ذکر مقدمه ندارد چراکه دل نوشته های یک شاعر بدون مقدمه بر زبان او جاری شده و به قلمش نگاشته می شود. با این حال مجموعه پیش رو حاصل چندین سال سروده های جسته گریخته ی شاعر می باشد که قطعا خالی از اشکال و ایراد ادبی نیست و چه بسا مملوء از اشکال باشد. اما در سرودن این اشعار به دنبال اصول و اسلوب خاصی نبوده ام و تنها دل نوشته های خود را بر صفحه کاغذ آورده ام.
مقاله ای زیبا از استاد مصطفی ملکیان در مورد قدر لحظه خوندم. مقاله بسیار زیبا بود و بر جان و دل نشست. چند ساعتی هست که دارم سعی می کنم در لحظه زندگی کنم. حس بی نظیری داره زندگی در لحظه…. متن مقاله رو به عنوان کامنت میارم…
به این مقاله زیبا که برخوردم بسیار بر جانم نشست. ساده نباید خواند این حقایق را. بخوانید و با گوش جان ندای درک زمان حال را نوش کنید…. (مسعود مردیها)
چرا برای «حال» زندگی نمیکنیم / مصطفی ملکیان
Why we don’t live for now / Mostafa Malekian
Prepared By : Masood Mariha
@masoodmardiha_ir
وقتی انسان آرامش دارد که بساط مقایسه کردن خودش با دیگران در ذهن و مسابقه دادن با دیگران در عمل را تعطیل کند. انسان موفق کسی است که خودش را با خودش مقایسه میکند و با خودش مسابقه میدهد.
از قدیم فیلسوفان و عارفان و روانشناسان این بحث را پیش کشیدهاند که زندگی آرمانی چه ویژگیهایی دارد. عده ای معتقد بودند که زندگی آرمانی همان زندگی خوش است. خوشی زندگی به این است که انسان بتواند چنان زندگی کند که بیشترین لذت ممکن را تجربه کند. اما برخی متفکران معتقدند برای زندگی آرمانی باید خوشی با خوبی همراه شود. برای مثال فردی که زندگی آرمانی را به این معنا بداند که در زندگیاش به لحاظ خوراک، پوشاک، مسکن، جنسیت، استراحت، مسافرت، تفرج و همنشینی مشکلی نداشته باشد، چنین فردی به زندگی خوش به عنوان زندگی آرمانی باور دارد. اما اگر فردی با وجود همه اینها، کمک و نیکی به دیگران را هم لازم بداند، نشانگر آن است که از دید آن فرد زندگی آرمانی غیر از خوشی به خوبی هم نیاز دارد. زندگی خوب به این معناست که فرد بیشترین لذت ممکن را به برخی کسان دیگر برساند یا لااقل درد و رنج ایشان را کاهش دهد.
نخستین ویژگی از خوشیهای زندگی این است که انسان نزد خودش عزیز باشد و عزت نفس (self respect) داشته باشد. یعنی یکی از ویژگیهای افرادی که سلامت روانی دارند، وقتی به خود مینگرند، خود را پست و خفیف نمیداند. این ویژگی به نظر بسیاری از روانشناسان مهمترین عامل سلامتی روانی است. یکی از علایم فقدان عزت نفس این است که فرد هیچگاه در تنهایی با خودش مواجه نمیشود و میکوشد از تنهایی بگریزد. هر چه انسان خوبتر باشد، در چشم خودش عزیزتر و زیباتر میآید.
اما دومین مولفه سلامت روانی این است که انسان اینجایی و اکنونی زندگی کند. در مورد بیشتر انسانها تنها جسم شان در زمان حال زندگی میکند، در حالی که ذهن و روانشان در حال به سر نمیبرد، بلکه ذهنشان مشغول برنامههای آینده یا خاطرات گذشته است. روانشناسان معتقدند که ذهن بیشتر انسانها به طور میانگین از ۱۶ ساعت بیداری، حتی یک ربع ساعت نیز معطوف به لحظه حال نیست و معمولا مشغول گذشته یا آینده است. در حال زیستن پتانسیل لذت بردن ما را از زندگی افزایش میدهد و پتانسیل رنج بردن ما از زندگی را کاهش میدهد. البته هیچ انسانی نمیتواند همواره در لحظه حال زندگی کند، اما باید در نظر داشته باشد که آشیانه او در لحظه حال است و باید در عین حال که به گذشته و آینده میرود، همواره در لحظه حال سکنی گزیند.
اما این مولفه خوشی زندگی یعنی زندگی در حال چه نسبتی با خوبی زندگی دارد؟ ارتباطش آن است که اگر انسان در حال زندگی کند، اخلاقی زندگی میکند. برای مثال اگر فرد خاطرات بد دیگران را فراموش کند، دیگر به آنها بدی نمیکند و انتقامی در کار نمیآید یا به دیگران ظلمی نمیکند، حسد از میان میرود. همه کارهای غیراخلاقی انسان به این دلیل است که یا در گذشته به سر میبرد یا به آینده فکر میکند.
اما علامت سوم سلامت روان، پذیرندگی خود است. انسان تا خودش را نپذیرد، سلامت روان ندارد و مدام خودش را ملامت میکند و خودش را نکوهش میکند. تا زمانی که انسان نتواند خودش را بپذیرد، هیچ کسی را نمیپذیرد. عفو، از عفو انسان نسبت به خودش آغاز میشود، یعنی انسان باید بتواند گذشته خودش را ببخشد. این به آن معنا نیست که انسان حساسیت خود را نسبت به گذشته از دست بدهد. پذیرش گذشته به آن معناست که انسان آن را انکار نکند. انسانی که گذشتهاش را میپذیرد، خودش را دوست دارد. تفاوت پذیرش نفس با عزت نفس آن است که یک پله بالاتر از آن است. زیرا اگر فرد گذشتهاش را نپذیرد، برای انکار آن کارهای دیگری میکند. اما کسی که خود را نمیپذیرد، آسایش روان ندارد، زیرا یا میکوشد گذشته خودش را پنهان کند یا گذشته دیگران را ناچیز جلوه دهد و تحقیر کند. اما اهمیت این ویژگی و تاثیرش در خوبی این است که وقتی انسان خودش را میپذیرد، دیگر خودش را با دیگران مقایسه نمیکند. تا زمانی که انسان در عالم نظر و فکر خودش را با دیگر مقایسه میکند و در عالم عمل نیز با دیگران مسابقه میدهد، آرامش ندارد. وقتی انسان آرامش دارد که بساط مقایسه کردن خودش با دیگران در ذهن و مسابقه دادن با دیگران در عمل را تعطیل کند. انسان موفق کسی است که خودش را با خودش مقایسه میکند و با خودش مسابقه میدهد. اما برای اینکه انسان دچار سرزنش دیگران نشود، باید به ارزش داوریهای دیگران اهمیت بیمورد ندهد.
روزنامه اعتماد