همای سعادت (مجموعه اشعار مسعود مردیها)
همای سعادت
زهی همای سعادت که دور شد از ما
به دیده اشک ریزیم و دل گرفتار است
حزین غفلت نفسیم در برابر عشق
که نفس طالب عشق است و لیک بیمار است
طلوع شمس دلم با کسوف شد همراه
امید من به طلوعش طنین تیمار است
منجمین به امید طلوع نومیدند
چراکه تیرگی شمس ما ز مزمار است
کسی نبود که سازد نوایی از دل ما
نبود تار به چنک دلی که سیاس است
___________________
93/2/1
مجموعه اشعار شخصی نیازی به ذکر مقدمه ندارد چرا که دل نوشته های یک شاعر بدون مقدمه بر زبان او جاری شده و به قلمش نگاشته می شود.
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.