حس چموش گریز پا
کاش باز می گشت
ای باد از میان موهای من عبور کن میخواهم خنکایت را نزدیک تر حس کنم دیگر نمیتوانم سخنم را ادامه دهم کاش دیروز مینوشتم چه زیبا بود جمله ای که دیروز زمزمه اش کردمو اینک نمیتوانم آن را بنویسم. افسوس از کلماتی که در دیروز ماند و اینک به یاد نمی آید هر حسی را در لحظه باید بر کاغذ آورد کاش باز میگشت آن حس چموش گریز پا
شاعرانه ای ناتمام از مسعود مردیها
مجموعه اشعار شخصی نیازی به ذکر مقدمه ندارد چرا که دل نوشته های یک شاعر بدون مقدمه بر زبان او جاری شده و به قلمش نگاشته می شود.
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
هیچ وقت تا به این اندازه از ننوشتن جملات پشیمان نشده بودم. دیروز حس خوبی داشتم اما امروز هر چه تلاش کردم بازنویسی اش کنم نتوانستم.