عرفانی از سر پرخوری
عرفان دروغین
نه شعرم می آید و نه جمله گفتنم دو سه روزی است در هوای بی لغتی تنفس میکنم آنقدر خورده ام که توان پریدن را از پرنده شعر ذهنم گرفته ام میخواهد پرواز کند اما سنگین است نمیدانم مبتکر سلف سرویس چه کسی است گمان میکنم با نوع بشر دشمنی داشته است چرا فاصله بین وعده ها زود میگذرد من به درجه ای از عرفان رسیده ام که گذر زمان را حس میکنم من از پرخوری به این عرفان رسیده ام!!! وای بر این عرفان
95/12/2
مجموعه اشعار شخصی نیازی به ذکر مقدمه ندارد چرا که دل نوشته های یک شاعر بدون مقدمه بر زبان او جاری شده و به قلمش نگاشته می شود.
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
مشهد رفته بودیم و چون هتلش خیلی خوب بود غذاش سلف سرویس و منو باز بود. کمی ناپرهیزی کردم. بعد که خوب فکر کردم پشیمون هم شدم. این متن به ذهنم اومد نوشتم