احرام حج (مجموعه اشعار مسعود مردیها)
احرام حج
مرا عشقی بود در دل که در سر هیچ جایش نیست
چنان مستم ازین پیمانه و دل را بیانش نیست
دویدن لذتی دارد ولی در وادی سینا
توقف را زمین اندازو گو اینک زمانش نیست
چه زیبا محرمان این حرم پرواز می یابند
چرا یک گوشه بنشستی و گویی که توانش نیست
کنون احرامی از حج در کمر اندازو در راه آی
که این راهی است عاشق پیشه و فصل خزانش نیست
________________
1393/4/3
مجموعه اشعار شخصی نیازی به ذکر مقدمه ندارد چرا که دل نوشته های یک شاعر بدون مقدمه بر زبان او جاری شده و به قلمش نگاشته می شود.
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
زمانی که این شعرو گفتم خیلی دلم می خواست برم مکه