تمنا (مجموعه اشعار مسعود مردیها)
تمنا
آن نگین رو که در او عشق تمنا کردم
لحظه ی وصل مرا سخت تمنا می کرد
آنچه از سختی دوران همه مانع بودم
او ندید و منه بی مایه تمنا می کرد
من که از وصل گریزان و هراسان بودم
رب بدیدست و ز من وصل تمنا می کرد
می رساند به سرانجام هر آن چیز که خواست
نه هر آن چیز که نفس تو تمنا می کرد
نیک فهمیدم و من جایگه شیطان را
چه حقیرانه ز من جهل تمنا می کرد
زین نمط عشق چه بی باک در آفاق زدم
حاصل عشق در او بود و ز بیگانه تمنا می کرد
_________________
1393/4/14
مجموعه اشعار شخصی نیازی به ذکر مقدمه ندارد چرا که دل نوشته های یک شاعر بدون مقدمه بر زبان او جاری شده و به قلمش نگاشته می شود.
خوشحال می شم نظرتون رو در زیر برام کامنت کنید و اگر از این مطلب خوشتون اومد اون رو با دوستان خود به اشتراک بگذارید.